۱۳۹۰ اسفند ۱۷, چهارشنبه

جامعه امروزی و ضرورت محوریت واحد در رهبری

شکل گیری محوریت واحد، مستحکم و مبتنی بر اهداف و منافع مشترک و حیاتی، در رهبری سیاسی، در جامعه هزاره، که در درازمدت بتواند به ایجاد ساختاری یک اجماع بزرگ و ناگسستنی بینجامد، ضرورت حیاتی و کتمان ناپذیریست که باید به آن معترف بود و از تمام پتانسیل های موجود و با استفاده از روش های موثر و کارا، به سوی آن گام نهاد و موانع جاری درین مسیر سخت و پر خم و پیچ را از سر راه برداشت.
و آنچه میتوان به عنوان نکته تایید و تصدیق این ضرورت برای جامعه هزاره نگاشت، برگشت به عصر و زمان رهبری رهبرشهید مزاری بزرگ و بازخوانی برگ های سبز تاریخ آن زمان است که انسجام و اتحاد فکری و عملی مبتنی بر منافع مردم، را به نمایش می گذارد و نشان میدهد که همبستگی شگفت انگیز آن زمان در میان هزاره ها فقط متاثر از رهبری خردمندانه و بکارگیری کارویژه های دقیق و سنجیده شده توسط رهبر عالیقدر مان مزاری بزرگ بوده است.
مهمتر آن که جایگاه تاریخی و نقش پر رنگ و تعیین کننده هزاره ها در آن زمان که بعنوان یکی از قطب های اصلی قدرت و یکی از ارکان عمده جریان عدالت خواهی در سطح بین الملل شناخته شده بود، هویت گم گشته این قوم را به آنان بازگردانید و حضور و مشارکت آنان در تمام عرصه ها تثبیت کرد فقط ثمره همین انسجام و اتحاد بوجود آمده در آن زمان بود.
بدبختانه بعد از شهادت رهبر شهید و وقوع تحولات و تغییرات در اوضاع افغانستان، همبستگی بوجود آمده به شکل ناباورانه از هم گسیخت و دچار پراکندگی ها و چند دستگی هایی گردید که به نظر میرسد نتایج مثبتی را در پی نداشته است. حضور وسیع و تقریباً رضایت بخش نخبگان هزاره در سطوح بالای لایه های رهبری نظام در آوان استقرار نظام مردم سالاری با گذشت زمان به تدریج سیر نزولی را طی کرد و حتی در سالیان اخیر کار به جایی رسید که کاندید وزاری متعلق به قوم هزاره به دلیل بالاگرفتن تبعیضات در نظام حاکم نتوانستند از فیلتر تعصبات و تبعیضات گروه های تمامیت خواه و قدرت طلب، عبور نموده و مشارکت هزاره ها را در لایه های رهبری نظام به تمثیل بگیرند.
عدم توجه وبی اعتنایی مفرط رئیس جمهور کرزی در وفا به وعده ها و تعهداتی که در قبال مردم سپرده بود بعد از تکیه زدن بر کرسی ریاست جمهوری که آن را بدون شک مدیون آرای هزاره ها می باشد، بازهم جایگاه هزاره ها را در نظام ،متزلزل تر و کمرنگ تر ساخت تا وضعیت از آنچه بود بدتر نیز گردد.
وضعیت نابسامان فعلی حاکم بر کشور و به انزوا کشانیده شده هزاره ها و کاستن تعمدی از میزان حضور و مشارکت سیاسی آنان در نظام، بدون شک حاصل چند دستگی ها و اختلافات و فاصله هاییست که در جریان های مربوط به هزاره ها بوجود آمده است و همانند گذشته گروه انحصار طلب و تمامیت خواه را جرات و جسارت بخشیده است تا دیگر بشکل گذشته به آنان اهمیت نداده و حتی در پی حذف آنان برآید.
بدین اساس نجات بخش جامعه برای خروج از وضعیت کنونی که میرود تا به گذشته های تلخ و خطرناک برگردد و صفحات تاریخ سیاه و منفور دوره های عبدالرحمانی و شاهنشاهی را بار دیگر ورق بزند، فقط و فقط گذشتن از منافع شخصی و زودگذر، پانهادن روی اهداف و اغراض منفی و جاه طلبانه بوده و در ادامه پیوستن به یک اجماع هدفمند برای آینده هدفمند میباشد که همانا احقاق حقوق همیشه پامال شده این مردم در درازنای تاریخ افغانستان است. پس بر نخبگان و پیشگامان و داعیان رهبری ماست که بیشتر ازین آب به آسیاب دشمن نریزند و تیشه به ریشه خویش نکوبند، بل بخود آیند و با شکل دادن به یک محوریت کارا و موثر آینده این مردم را تضمین کنند

هیچ نظری موجود نیست: