من شکستم تو شکستی، قامت رعنا شکست
صخره های استوار قله بابا شکست
فصل ماتم شد، عزا شد، رخت رنگین شد به تن
آنگهی که سینه ضحاک را اعدا شکست
برزمین سرو سرافراز وطن افتاد باز
ساقه های سبز یاس و برگ از گلها شکست
شانه هامان خم ز مرگ سرخ رهبر بود لیک
رهبر فرزانه ای دیگر زجمع ما شکست
بار دیگر بامیان از جبر ننگین زمان
ناله ها سرداد از غم، پیکر بودا شکست
آه ای مرد دلاور این گه رفتن نبود
رفتنت بس سخت بود و شیشه دلها شکست
کاروان بی تو درین گرداب سرگردان بود
کاروان را خشم طوفان در دل صحرا شکست
خوش بخواب ای قهرمان، فرزانه فرزندان تو
روح پاکت سینه ناپاک دشمن را شکست
ما همه ضحاکیان شیر دل خواهیم بود
همت ما بازوان خصم را یکجا شکست
احمدی سر از جبین غم دگر بردار، چون
خون سرخش زود خواهد، وحشت شبها شکست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر